دفتر خاطرات

دلم را به رنگهای سرخ و نارنجی غروب سپردم تا در هوای دل انگیز شقایقهای زیبایش پر از حسی تازه شوم

دفتر خاطرات

دلم را به رنگهای سرخ و نارنجی غروب سپردم تا در هوای دل انگیز شقایقهای زیبایش پر از حسی تازه شوم

مشخصات بلاگ

اینجا فقط یک دفترچه خاطرات شخصی است. شاید کسی از نوشته هایم نه سردربیاورد و نه حتی خوشش بیاید.
فقط مدتی بود چیزهایی به ذهنم میرسید که دوست داشتم بنویسم، این شد که این دفتر را ساختم.

آخرین مطالب

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

وقتی چند سال از ازدواجت میگذره یکنواختی زندگی یا روزمرگی یا حس نیاز تورو به فکر بچه دار شدن میندازه. از وقتی تصمیم میگیری بچه دار بشی تا زمانی که خدا بخواد و بهت بچه بده دائم غصه داری و فکرمیکنی آیا میشه منم مادر بشم؟؟؟ 

اما نمیدونی وقتی بیاد دیگه وقت سر خاروندن هم نداری. از جهاتی خیلی خوبه ولی واقعا به خیلی کارهات دیگه نمیرسی.

این وروجک منم اجازه نشستن پای کامپیوترو بهم نمیده. 

خدا به همه آرزومنداش از این وروجکها بده.

وقتی میبینم کسی با حسرت به بچه م نگاه میکنه واقعا دلم میگیره. 

اینم عکس "نگار" جون من