دفتر خاطرات

دلم را به رنگهای سرخ و نارنجی غروب سپردم تا در هوای دل انگیز شقایقهای زیبایش پر از حسی تازه شوم

دفتر خاطرات

دلم را به رنگهای سرخ و نارنجی غروب سپردم تا در هوای دل انگیز شقایقهای زیبایش پر از حسی تازه شوم

مشخصات بلاگ

اینجا فقط یک دفترچه خاطرات شخصی است. شاید کسی از نوشته هایم نه سردربیاورد و نه حتی خوشش بیاید.
فقط مدتی بود چیزهایی به ذهنم میرسید که دوست داشتم بنویسم، این شد که این دفتر را ساختم.

آخرین مطالب

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

چند وقت پیش یکی بهم گفت "حلالم میکنی؟"
شبش داشتم فکر میکردم واقعا چقدر سخته حلال کردن آدمهایی که به تو ضربه زدن.
یه لیستی از اسامی کسانی که از بچگیم بهم ضربه های عمیق و کاری وارد کرده بودن توی ذهنم اومد. خدایا یعنی میتونم حلالشون کنم؟؟
خیلی سخته. یه نفر بود، موقع خاکسپاریش گفتم خدایا بخشیدمش. نمیخوام من با حلال نکردنش بیشتر باعث زجرش بشم. ولی تا زنده هستن نمیتونم حلالشون کنم.نمیدونم چرا؟؟؟


خدایا کمک کن بتونم زخمهایم را التیام بخشم و دیگران را راحت حلال کنم.

اعصابم خورد شده

حالم گرفته شده

اصلا میدونی تقصیر من بود، ثواب کردن به ما نیومده.

کاش زبونم لال میشد و هیچ وقت پیشنهادشو نمیدادم.

همیشه با مامان فکر میکردیم گزینه خوبیه براش، اما تو یه دوستی ساده نمیشه آدمارو شناخت.



+ببخشید، این آشفتگی حق منه، به خاطر اشتباهم.