خواب
سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۰ ق.ظ
امشبم دوباره خوابم نمیبره. یاد اون شب کذایی افتادم. اون شبم خواب به چشمام نمیومد. همون موقعهایی که اون حالش خوب نبود. من اینجا و اون اونجا. ساعت 3 بود که خوابیدم، همون وقتی که اون چشماشو برای همیشه بست. با هم خوابیدیم.
حالا دوباره خوابم نمیبره و یاد اون شب افتادم.
احساس میکنم دیگه چیزی به اسم "آرامش"، برام وجود نداره.
ترس از دست دادن اطرافیانم مخصوصا نگار، داره دیوونم میکنه.
همه رفتن کسی دور و برم نیست چنین بی کس شدن در باورم نیست
- ۹۳/۱۲/۱۹
نگار نه
نه